مردمی که ترغیب شدند

در کره شمالی ساعت بیدارشدن مردم توسط شیپوری تعیین میشود که در سراسر شهرها و از طریق بلندگو پخش میشود. ساعت خوابیدن آنها هم توسط سیستم خاموش کردن چراغ تعیین می شود. سیستم پخش پارچه ولباس هم توسط دولت کنترل میشود و بیشتر اوقات مردم در خیابان ها دیده میشوند لباس های یک شکل و شیبه هم به تن دارند. این مساله در مدارس هم به صورت جدی دنبال میشود و خلاصه هر بخشی از زندگی مردم در کره شمالی از طریق قوانین خاصی کنترل میشود. البته مردم هم این وضع را پذیرفته اند… مردم کره به علت قحطی به شدت از بیماری های جسمی رنج می‌برند و بیماری روحی نیز در آنجا زیاد است و امید به آینده نیز در بین جوانان بسیار کم است… با وجود قحطی شدید و تحریم‌ها که مردم کره را وادار به خوردن برگ درختان می‌کند دولت کره هیچ کمک خارجی را دریافت نمی‌کند… کلیه سواحل این کشور با سیم خاردار احاطه شده است و کسی حق شنا در آن را ندارد… مردم کره شمالی عملا سرسپرده رهبران خود هستند و از سنین خردسالی به آنها یاد داده می‌شود که چطور به کیم ایل سونگ، بنیانگذار نظام حاکم و کیم جونگ ایل، «رهبر محبوب» این کشور، ابراز علاقه کنند. (+ و + و +)

دقت کنید تمام این توصیف‌ها از کشوری است که گزارشگران محدودی به داخل آن راه پیدا کرده‌اند و هر بار که گزارشی از اتفاقات داخل این کشور منتشر می‌شود در عین حال اعلام می‌شود که «در بیشتر موارد تحلیلگران، ارزیابی‌های خود را بر اساس حدس و گمان پیش می‌برند.»*

در این تصویرها که رسانه‌ها زحمت کشیده‌اند و به مدد حدس گمانشان برایمان فراهم کرده‌اند، همه چیز مرموز و منزوی است. خیابان‌ها خلوت است و مردم تا به حال یا از گرسنگی و مریضی مرده‌اند و یا از اعدام.

این تصاویر یک کاراکتر مهم دارد: مردم که «توسط رسانه‌های دولتی ترغیب می‌شوند» به کاری یا کاری «به آن‌ها یاد داده می‌شود» و «البته این وضع را پذیرفته‌اند». مردمی که گرسنه‌اند –اما نه مانند گرسنگان سومالی که در پوسترهای خیرخواهانه سطح تهران عین صورت مُثُلی نیازمندی به دوربین زل زده‌اند (+)– بیشتر شبیه نوعی حیوان دست آموزند که کتک می‌خورند و تشکر می‌کنند: برده‌ای و سرورش. در این تصاویر مردم از حیات سیاسی تخلیه شده، به دون انسان رسیده و در قفسی شده است تا ما در موردش توصیفات رازآمیز و از روی حدس گمان بکنیم.
(البته یک کاراکتر مهم دیگر هم خود هیئت حاکمه است که آن‌را می‌گذارم برای یک جای دیگر).

در عین حال کره شمالی چهارمین ارتش دنیا و احتمالن موشک کافی برای پرتاب ۹ بمب هسته‌ای دارد. کره شمالی می‌داند با چه زبانی با دنیای آزاد بیرون مذاکره کند. بدون این‌که ذره‌ای نگرانی‌های حقوق بشری را جدی بگیرند، وارد مذاکرات شش جانبه شدند. این تصویری که آن ۶ جانب مذاکره می‌بینند، خیلی با مال ما فرق دارد.

واقعیت این است که ما مردم و آن دولت‌ها هیچ کدوم دلمان به حال مردم نمی‌سوزد. بیایید بعد از این پست‌های مسخره وبلاگستان فارسی (+ و + برای نمونه) یک گزارش درست بخوانیم از وضعیت واقعی مردمی که نه دولت امریکا مردم می‌داندشان و نه دولت کره شمالی و از همه بدتر نه ما:

در فوریه، جئونگ سان-اون زندانی جنگی سابق و ۸۴ ساله که در جنگ سال‌های ۵۰-۵۳ برای کره جنوبی می‌جنگید، یکی از هزاران نفری بود که در جستجوی غذا از کره شمالی به چین گریخت. مقامات دولتی استان جیلیان او را دستگیر و زندانی کردند و در نهایت او را مجبور به بازگشت به کره شمالی کردند. در زمان بازگشت او بسیار ضعیف بود و برای راه رفتن به کمک احتیاج داشت. او در کره مورد محاکمه قرار نگرفت و مستقیمن به کمپ زندانیان سیاسی در یودوک فرستاده شد. (عفو بین‌الملل +)

دولت اوباما با درخواست‌های فوری جهت نقض تصمیم مبنی بر به تاخیر انداختن کمک‌های غذایی به کره شمالی بعد از مرگ کیم جونگ ایل رو به رو شد. (سایت خبری دموکراسی اکنون+)

* حدس و گمان‌ها از کجا می‌آیند؟ شاید این شروع خوبی برای پیدا کردن منبعش باشد:
http://ia600504.us.archive.org/15/items/MakeMine1948/MakeMine1948.ogv

2 دیدگاه

  1. بیش تر شبیه قصه ای از میان قصه های سندباد بحری یا هفت پیکر است. وقت اش است تن تن و میس مارپل و شرلوک و هرکول و البته میلو دسته جمعی سفر کنند به کره ی شمالی. به! اصلاً از اسم اش پیداست یک چیز قلابی در موردش وجود دارد: کره؟! ما که ندیدیدم.

    از شوخی گذشته شنیده ام یک تیم خبری تلویزیون ژاپن پس از اخذ مجوزهای بی شمار بالاخره راهی پیونگ یانگ می شوند که از زندگی روزمره ی مردم عادی (یا غیرعادی) فیلم مستند بگیرند. صد البته که همه جا را از قبل آب و جارو کرده بودند که فیلم خوب از کار در بیاید. اما …

    اول می برندشان به یک پارک، و چون روز تعطیل بوده فیلم بردارها از خانواده ای فیلم برمی دارند که فرشی روی زمین انداخته و سفره ای پهن کرده بشقاب می چینند و ساندویچ هرکدام از افراد خانواده را توی بشقاب جلوش می گذارند و شروع می کنند به خندیدن و حرف زدن و خوش گذراندن.

    تیم فیلم برداری در شهر دوری می زند ــ طبق دستورات و مجوزها ــ و از قضا چند ساعت بعد ــ ظاهراً بر اثر اشتباه مسئولان ــ دوباره سر از همان پارک در می آورد. منظره ای که خبرنگارهای ژاپنی می بینند منظره ی همان خانواده است که از بزرگ تا کوچک هنوز نشسته اند که شاید لازم شود باز هم از آن ها فیلم گرفته شود و هنوز ساندویچ هاشان روی بشقاب هاشان دست نخورده مانده و هنوز آماده اند که در صورت لزوم بخندند و خوش بگذرانند.

    از آن جا که ایرانی ام اصولاً نه این همه قناعت را می توانم بفهمم نه لذت محضی را که بهشان دست می دهد وقتی وظیفه شناسی نشان می دهند و گرسنه می مانند. این جا لابد عیب از خودم است. اما به گمان ام دروغ دروغ است و باید دل را زنگار ببنداند، حتا مال کرویان شمالی را.

    1. خیلی‌ها دارند با این دروغ‌ها زندگی می‌کنند. گرسنه ماندن ساده‌ترین نتیجه‌ش بوده.
      بنده سختی زندگی در کره را نمی‌دانم اما سادگی زندگی در امریکای شمالی را هم.

بیان دیدگاه